فیک [ میکاپ ارتیست ] پارت 8
[ میکاپ ارتیست ]
پارت 8
میکاپ ارتیستا و اعضا و سوزی رو به روم وایساده بوده و فریاد میزدن همه یه شاخه گل توی دستاشون بود و سوزی هم یه کیک توی دستش بود که با تمام ناباوری دیدم شوگا اومد جلوم ایستاد و بعد زانو زد حلقه توی جعبه رو به طرفم گرفت ....
¥ پرنسس خانوم نامزد من میشین ؟
دو تا دستمو روی دهنم گذاشتم ، باورم نمیشد چه اتفافی داره میافته اشک شوق تو چشام جمع شدی و سرمو به نشانه تائید تکون دادم شوگا انگشترو توی دستم کردو و بعد منو توی بغلش کشید ...
بعد از جشن قرار شد بریم ضبط و شروع کنیم ایدلا نشستن تا میکاپشون کنن من نسشتم روی پای شوگا و نگاهی به صورت سفیدش کردم و شروع به میکاپش کردم بعد از تموم شد میکاپش بوسه کوتاهی روی لبم زد و رفت ...
رفتم کنار سوزی
- تو که میگفتی گورمو کندم ، چی شد پس ؟
/ خب با حرفای شوگا نظرم عوض شد ...
- کدوم حرفا ؟!
فلش بک به یک روز قبل
از زبا سوزی )
شوگا همه رو توی کپانی دور هم جمع کرده بود رفتم ببینم چه خبره ...
/ یا شوگا میخای چیکار کنی ؟
¥ عم راستش من به یونا علاقمندم و میخام ...
نزاشتم حرفشو تموم کنه که زدم زیر خنده
/ واااای خدای من جوک برنده سال به تو میرسه !
شوگا یخمی کرد و گفت
¥ جدی میگم :/
تعجب کردم پس حالا که بحث یونا وسط بود باید مراقبش میبودم جدی شدم ...
-ببین شوگا شی یونا دختر حساسیه اگه فکر کردی از اون دختراییه که میتونی بعد از دو روز استفاده ازش بندازیش دور سخت در اشتباهی من این اجازه رو بهت نمیدم !
¥ عووو حالا تند نرو ... راستش من یونا رو دوست دارم اولین باری که دیدمش خیلی محکم و جدی اومد سر میزم و سرم داد زد تا تکون نخورم ، درسته شاید من اون لحطه عصبانی شدم ولی در درون وجودم اونو تحسین کردم اون دختر شجاعیه ...
/ ولی عین حال شکننده هم هست !
¥ خانم سوزی من واقعا دوستتون رو دوست دارم و میخام خوشبختش کنم قول میدم تا همیشه پیشش بمونم و ازش مراقبت کنم
با حرفاش به وجد اومدم ... اون دل مهربونی داشت
/ هوم باشه قبوله ولی تصمیم اصلی با یوسنات
لبخند رضایت امیزی زد و سوپرایزشو تعریف کرد
..............................
- واقعا اینا رو گففف؟
/ عاره بابا
لبخند مستطیلی رو لبم نقش بست و یه بطری اب برداشتم و رفتم کنار شوگا که عرق کرده بود ... بطری بهش دادم نفس نفس زنان گفت :
¥ چیه ؟ خوشحالی
ابرویی بالا انداختم و گفتم
- نمیدونم شاید چون یه نفر زیادی دوستم دارع !
منو تو اغوشش کشید ...
- ععععاااای خفم کردی
¥ مهم نیس
رفتیم کمپانی که مدیر منو شوگا رو صدا زد که بریم دفترش و قیافه ای متعب گفت :
# شما واقعا میخاین خبر نامزویتون رو اعلام کنید ؟
¥ بله با اجازتون
# من که مشکلی ندارم ، اگه خودت مشگلی نداشته باشی شوگا !
متوجه منظور حرف مدیر نشدم... ولی اهمیت ندادم
# شما چی یونا شی ؟
- عا م.ممن مشکلی ندارم
که متوجه لبخند شوگا شدم
# خب یونا شی شما میتونی بری من میخام با شوگا حرف بزنم .
از اتاق رفتم بیرون که کای رو دیدم
- عوووو سلام
= سلام یونااا شی
لبخند مهربونی زد، پسر شیرینی بود
= عام میای بریم کافه بغل کافه ؟!
- الان ؟
= هوم
- خب بریم
رفتیم تو کافه اون یه قهوه سفارش داد و منم یه شیر موز
همینجوری داشتیم حرف میزدیم که کای گفت
= اونروز توی اینستا یه میکاپ دیدم که یه سلبرتی کردی بود... پائین چشمش یه مثلث توی دایره بود ، میتونی دفعه بعد برام بزنیش ؟
- مثلث توی دایره ؟ میتونی بکشی؟
= الان که کاغذ ندارم اما...
که یهو دستمو کشید و مشتمو باز کرد و با انگشتش کف دستم طرحشو زد... که خندیدم
- یا تو خیلی خلاقی و هر دو زدیم زیر خنده .
از زبان شوگا )
دنبال یونا میگشتم که یهو یکی از کارکنا گفت رفته کافه رفتم بیرون سمت در کافه که یهو یونا رو دیدم که روبروی کای نشسته و دستش توی دست کای بود و کای داشت انگار این عاشق کف دستش نقاشی میکشید ...عصبانی بودم ...
پارت 8
میکاپ ارتیستا و اعضا و سوزی رو به روم وایساده بوده و فریاد میزدن همه یه شاخه گل توی دستاشون بود و سوزی هم یه کیک توی دستش بود که با تمام ناباوری دیدم شوگا اومد جلوم ایستاد و بعد زانو زد حلقه توی جعبه رو به طرفم گرفت ....
¥ پرنسس خانوم نامزد من میشین ؟
دو تا دستمو روی دهنم گذاشتم ، باورم نمیشد چه اتفافی داره میافته اشک شوق تو چشام جمع شدی و سرمو به نشانه تائید تکون دادم شوگا انگشترو توی دستم کردو و بعد منو توی بغلش کشید ...
بعد از جشن قرار شد بریم ضبط و شروع کنیم ایدلا نشستن تا میکاپشون کنن من نسشتم روی پای شوگا و نگاهی به صورت سفیدش کردم و شروع به میکاپش کردم بعد از تموم شد میکاپش بوسه کوتاهی روی لبم زد و رفت ...
رفتم کنار سوزی
- تو که میگفتی گورمو کندم ، چی شد پس ؟
/ خب با حرفای شوگا نظرم عوض شد ...
- کدوم حرفا ؟!
فلش بک به یک روز قبل
از زبا سوزی )
شوگا همه رو توی کپانی دور هم جمع کرده بود رفتم ببینم چه خبره ...
/ یا شوگا میخای چیکار کنی ؟
¥ عم راستش من به یونا علاقمندم و میخام ...
نزاشتم حرفشو تموم کنه که زدم زیر خنده
/ واااای خدای من جوک برنده سال به تو میرسه !
شوگا یخمی کرد و گفت
¥ جدی میگم :/
تعجب کردم پس حالا که بحث یونا وسط بود باید مراقبش میبودم جدی شدم ...
-ببین شوگا شی یونا دختر حساسیه اگه فکر کردی از اون دختراییه که میتونی بعد از دو روز استفاده ازش بندازیش دور سخت در اشتباهی من این اجازه رو بهت نمیدم !
¥ عووو حالا تند نرو ... راستش من یونا رو دوست دارم اولین باری که دیدمش خیلی محکم و جدی اومد سر میزم و سرم داد زد تا تکون نخورم ، درسته شاید من اون لحطه عصبانی شدم ولی در درون وجودم اونو تحسین کردم اون دختر شجاعیه ...
/ ولی عین حال شکننده هم هست !
¥ خانم سوزی من واقعا دوستتون رو دوست دارم و میخام خوشبختش کنم قول میدم تا همیشه پیشش بمونم و ازش مراقبت کنم
با حرفاش به وجد اومدم ... اون دل مهربونی داشت
/ هوم باشه قبوله ولی تصمیم اصلی با یوسنات
لبخند رضایت امیزی زد و سوپرایزشو تعریف کرد
..............................
- واقعا اینا رو گففف؟
/ عاره بابا
لبخند مستطیلی رو لبم نقش بست و یه بطری اب برداشتم و رفتم کنار شوگا که عرق کرده بود ... بطری بهش دادم نفس نفس زنان گفت :
¥ چیه ؟ خوشحالی
ابرویی بالا انداختم و گفتم
- نمیدونم شاید چون یه نفر زیادی دوستم دارع !
منو تو اغوشش کشید ...
- ععععاااای خفم کردی
¥ مهم نیس
رفتیم کمپانی که مدیر منو شوگا رو صدا زد که بریم دفترش و قیافه ای متعب گفت :
# شما واقعا میخاین خبر نامزویتون رو اعلام کنید ؟
¥ بله با اجازتون
# من که مشکلی ندارم ، اگه خودت مشگلی نداشته باشی شوگا !
متوجه منظور حرف مدیر نشدم... ولی اهمیت ندادم
# شما چی یونا شی ؟
- عا م.ممن مشکلی ندارم
که متوجه لبخند شوگا شدم
# خب یونا شی شما میتونی بری من میخام با شوگا حرف بزنم .
از اتاق رفتم بیرون که کای رو دیدم
- عوووو سلام
= سلام یونااا شی
لبخند مهربونی زد، پسر شیرینی بود
= عام میای بریم کافه بغل کافه ؟!
- الان ؟
= هوم
- خب بریم
رفتیم تو کافه اون یه قهوه سفارش داد و منم یه شیر موز
همینجوری داشتیم حرف میزدیم که کای گفت
= اونروز توی اینستا یه میکاپ دیدم که یه سلبرتی کردی بود... پائین چشمش یه مثلث توی دایره بود ، میتونی دفعه بعد برام بزنیش ؟
- مثلث توی دایره ؟ میتونی بکشی؟
= الان که کاغذ ندارم اما...
که یهو دستمو کشید و مشتمو باز کرد و با انگشتش کف دستم طرحشو زد... که خندیدم
- یا تو خیلی خلاقی و هر دو زدیم زیر خنده .
از زبان شوگا )
دنبال یونا میگشتم که یهو یکی از کارکنا گفت رفته کافه رفتم بیرون سمت در کافه که یهو یونا رو دیدم که روبروی کای نشسته و دستش توی دست کای بود و کای داشت انگار این عاشق کف دستش نقاشی میکشید ...عصبانی بودم ...
۳۱.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.